زنی که گریخت
دی اچ لارنس
ثریا خوانساری
انتشارات فردا
سال نشر : 1383
زن احساس می کند در این زندگی محصور شده است دلش تغییر و رفتن می خواهد و یک دفعه تصمیم می گیرد که روزی که شوهرش نیست به دیدار یه قبیله سرخ پوستی برود . آنجا متوجه می شود که به نوعی قرار است قربانی شود اما انگار مشکلی ندارد .
یک داستان کوتاه و ساده . من خیلی دوست نداشتم نه منظورشو می فهمیدم چیه نه توضیحات زیادش برام جالب بود کلا خیلی به دلم ننشست . قبلا کتاب باکره و کولی را ازش خونده بودم و دیدن کتاب تازه ازش باعث شد تصمیم بگیرم یک نگاهی به کاراش بکنم .
آقای لارنس نویسنده ، شاعر و نقاش انگلیسی است . در خانواده فقیری به دنیا اومده و در ابتدا هم معلم بوده .
قسمت زیبایی از کتاب
خورشید در یک سوی آسمان زنده است و ماه در ان سوی دیگر آسمان زندگی می کند . مردان همیشه سعی دارند که خورشید را در آن سوی آسمان شاد نگه دارند و زنان تلاش دارند تا ماه در ان دیگر سو در آرامش به سر برد . پس زنان همیشه به کار مشغولند و خورشید هرگز نمی تواند به خانه ماه برود و ماه هم هرگز نمی تواند به خورشید سفر کند . بنابرین زنان از ماه می خواهند که در گوشه نماد خود در کنار آنان بماند و مردان نیز تا وقتی که قدرت خورشید را در اختیار دارند خورشید را کنار می زنند . آنها همیشه به این کار مشغولند تا این که زنی و مردی به ازدواج هم درآیند پس خورشید به نماد ماه سفر می کند و از اینجاست که همه چیز درباره ی جهان آغاز می شود .
برچسب : نویسنده : bestbooksa بازدید : 198