حکایت آن اژدها
نادر ابراهیمی
انتشارات هاشمی
تذکره ی چاه : خانه اجدادی همیشه علف دارد و همه سعی دارند از علف پاکش کنند .
بسته-باز : مرد تاجر برای محافظت از خانه ای یک سگ می خرد .
مچ : مردی که در جبهه پاهایش را از دست داده اما مچ پایش درد می کند .
چیزی هست که هرگز پیر نمی شود : دختری که می رقصد .
لال از آن وقت که واژه آغاز کرد : وقتی ذهن از کلمات خالی است .
بر دمیدن یاس از پشت جبال بیداری : انتقام گرفتن از عراقی ها به خاطر شهادت برادر.
وهم شب اول : جبهه جنگ و جمع کردن چادرها
حکایت آن اژدها : مرد روزی در دمپایی اش یک اژدها پیدا می کند .
تابوتم را بر سر دست می برند : مرد نویسنده وقتی مرده است .
تنها در قلب : سفر به جنوب .
معمولی بود من راستش اون حالات استعاره آقای ابراهیمی و شعارهاش به دلم نمی شینه چندان و ارتباط خوبی باهاش برقرار نمی کنم .
قسمت های زیبایی از کتاب
باور علف ، پایان جنگ انسان با هرزگی خاک است و این شدنی نیست .
آنچه هست را باور کن و نخواه که ان را تغییر بدهی .
تکرار یک مفهوم آن مفهوم را می ساید و کهنه می کند .
معرفی کتاب...برچسب : نویسنده : bestbooksa بازدید : 229