داستان های زنان شاهنامه/ مهذب

ساخت وبلاگ

 داستان های زنان شاهنامه

زهرا مهذب

 

انتشارات قبله

سال نشر : 1374

ارنواز و شهرناز : این دو زن خواهران جمشید هستند که به زور به همسری ضحاک داده می شوند و بعدها فریدون پس از کشتن ضحاک با آنها ازدواج می کنه شهرناز دو پسر به نام سلیم و تور داره و ارنواز پسری به نام ایرج که در حقیقت نسل پادشاهان از ایرج ادامه پیدا می کنه . برای من چندان الهام بخش نیستند و رو مخمم هست چرا دو تا خواهر همسر یک نفر و اینا زن ضحاک بودند که فریدون به دنیا می یاد یعنی جای مادرشن . البته ارنواز باز به نظرم باهوش تره .

سمن ناز :  دختر پادشاه زابلستان بوده که بعد از فرار جمشید از دست ضحاک عاشقش می شه باهاش ازدواج می کنه و پسری به نام تور داره البته نهایتا ضحاک جمشید را می کشه و سمن ناز هم خودکشی می کنه . اینم زیاد دوست ندارم 12 سالشه عاشق می شه ازدواج می کنه اونم ازدواج بی خبر از همه .

فرانک : همسر آبتین و مادر فریدون کسی که با رنج و تلاش زیاد فرزندش را از دست ضحاک دور نگه می داره تا زنده بمونه و بساط ظلم توی ایران را نابود کنه . فرانک را واقعا دوست دارم چون نقش پویایی داره مادره و تلاش می کنه .

سهی ، آرزو و آزاده : هر سه دختران پادشاه یمن هستند که فریدون آنها را برای سه پسرش خواستگاری می کند و بعد نام های ایرانی برای آنها انتخاب می کند سهی همسر ایرج است ولی بچه ایرج از وی نیست بلکه از کنیزی به نام ماه آفرید است . کلا نقش خاصی ندارند انگار .

ماه آفرید : ماه آفرید کنیز محبوب ایرج است که در زمان به قتل رسیدن وی باردار است بچه او دختره و بعدها با پشنگ از نژاد جمشید ازدواج می کنه پسری به نام منوچهر داره که سلم و تور را شکست می ده و نسل پادشاهان ازش ادامه پیدا می کنه . اینم دوست ندارم کنیزه نقش خاصی هم نداره .

مادر زال : می دونیم سام خیلی دوسش داشته و چون فرزند سفید موی بوده اون را رها می کنند ولی نه خود مادر نه دایه نقش خاصی ندارند و اسمشون هم گفته نشده .

سیندخت : همسر پادشاه کابله و مادر رودابه . وقتی خبر عشق رودابه و زال را می فهمه با صبر و سیاست سعی می کنه اوضاع را درست بکنه . خیلی مدبر و سیاست مداره باهوشه ایناش خیلی خوبه ولی از نژاد ضحاک بودنش توی ذوق می زنه .

رودابه : دختر پادشاه کابل که عاشق زال میشه باهاش ازدواج می کنه و فرزندشون رستم نامی ترین و بزرگترین پهلوان ایران هست . رودابه واقعا دوست داشتنیه باقدرت و مستقل و برای هر چیزی که دوست داره تلاش می کنه . بعد از مرگ رستم ناراحتی زیادی می کشه و اون و زال تمام ثروتشون را برای آرامش روح رستم می بخشند .

تهمینه : دختر شاه سمنگان هست که وقتی رستم مهمان پدرشه پیش اون می ره می گه بیا با من ازدواج کن یک شب پیش همن و جدا می شوند و سهراب فرزند اون هست که بعدها غم و ناراحتی زیادی هم از کشته شدن سهراب به دست رستم می کشه . من خوشم نمی یاد ازش چیه خودش پا می شه می ره خواستگاری مستقیم بعدم چه ارزش داره اصلا باهاش زندگی نمی کنه که.

گردآفرید : زنی رزم جو که فنون رزمی را به خوبی مردها می دونه و مبارزه می کنه سهراب عاشقش می شه اما گردآفرید حاضر نیست با فردی غیر ایرانی ازدواج کنه . اینو خیلی دوست دارم .

مادر برزو : سهراب روزی از دهی رد می شده می ره آب بخوره که دیگه خانمه ازش باردار می شه  این فرزند همان برزویی هست که بعدها افراسیاب نقشه می چینه به جنگ رستم بفرستدش هر چند نهایتا رستم اون را می شناسه . مادر برزو زن خیلی فداکار و شجاعی دنبال پسرش می ره و براش همه کار می کنه ایناش خیلی خوبه حیف اون کار بد اولیش :دی

سوسن : زنی رامشگر که از طرف افراسیاب می یاد تا سپاه ایران را فریب بده .

مادر سیاوش : از دست دوستان ناپاک پدرش فرار کرده که ایرانی ها می گیرنش پیش پادشاه می برنش و پادشاه به همسری می گیردش و بعدها مادر سیاوش جوان ناکام و محبوب کشور .

سودابه : همسر کیکاووس شاه کسی که عاشق فرزند همسرش یعنی سیاوش می شود به او پیشنهاد دوستی می دهد و چون سیاوش قبول نمی کند با انواع نیرنگ او را پیش پدرش مضنون می کند و نهایتا بعد از کشته شدن سیاوش به دست افراسیاب ، رستم هم سودابه را به دو نیم می کنه . خوب منفورترین زن شاهنامه است دیگه . تازش هی به سیاوش می گه بیا با یکی از دخترای من ازدواج کن یعنی چی خواهر برادر؟

جریره : دختر پیران پهلوان تورانی که بعد از پناهنده شدن سیاوش به توران به همسریش در می یاد. اسم مادر خود جریره هم گلشهر بوده . پسر او و سیاوش فرود نام داره که پهلوانی دلاور می شه . بعدها وقتی لشکر کیخسرو به توران آمده توس بر خلاف گفته وی وارد جنگ میشه و فرود را که هیچ سر ناسازگاری نداره زخمی و محاصره می کنه پس جریره تمام قلعه را اتش می زنه زنان خودشون را به پایین پرت می کنند و فرود هم خودشو می کشه و بعد جریره کنار اون خودکشی می کنه.

فرنگیس : دختر افراسیاب پادشه توران که همسر دوم سیاوش بوده وقتی سیاوش را می کشنن اون باردار بوده و پدرش می خواسته فرزند اون را هم بکشه اما پیران میانجی گری می کنه و کیخسرو به دنیا می یاد . بعدها گیو به دنبال اونا می یاد و به ایران می بردشون . کیخسرو شاه ایران می شه هر چند توس بزرگ پهلون کشور معتقده این حق فریبرز پسر شاهه. فریبرز هم عاشق فرنگیس میشه و با هم ازدواج می کنن . فرنگیسم که جز شخصیت های محبوب شاهنامه است .

بانو گشسب : دختر رستم و همسر گیو . نقش خیلی خاصی نداره و فرزندش بیژن پهلوان نامدار ایرانیه .

منیژه : دختر دیگر افراسیاب که عاشق بیژن می شه . چند روز با هم خوش هستند و بعد منیژه اون را بیهوش می کنه به قصر خودش می بره و باز هم خوشحالن تا افراسیاب می فهمه و گرسیوز را می فرستاه بیژن را بگیره و بعد هم اون را در چاه می اندازه و منیژه از عشق اون آواره بیابون می شه . و البته رستم نهایتا بیژن را نجات می ده و همراه منیژه به ایران می فرسته.

کتایون : دختر قیصر روم و همسر گشتاسب شاه ایران و مادر اسفندیار پهلوان نامدار ایرانی . در حقیقت قیصر به دخترانش اجازه می ده برن توی مهمونی و همسرشون را انتخاب کنند گشتاسب هم با لهراسب شاه پدرش قهر بوده و گمنام اما کتایون عاشقش می شه و هر چند پدر می گه دیگه به امید من نباش و گشتاسب می گه شرایط مناسبی نداره اما باز باهاش ازدواج می کنه. کتایون البته در ابتدا نامش ناهید بوده و بعد از اومدن به ایران کتایون میشه . اون صاحب دو پسر میشه اسفندیار و پشوتن و البته گشتاسب دو دخترهم داشته به آفرید و همای که نمی دونم از کتایون بودند یا خیر. در این زمان زرتشت ظهور می کنه و گشتاسب دین او را می پذیره و اسفندیار را برای تبلیغ دین به دور دنیا می فرسته . اون هفت خوان را رد می کنه بعد توران را شکست می ده و خواهرانش را از اسارت در می یاره و پیش پدر می ره و بهش می گه به وعده وفا کنه و پادشاهی را به اون بده . پادشاه می گه باید رستم را دست بسته بیاری تا شاهت کنم و اسفندیار پسرش بهمن را می فرسته تا با رستم صحبت کنه ولی نهایتا بین اونها جنگ در می گیره و رستم با زدن تیر به اسفندیار رویین تن او را می کشه .  کتایون هم یکی از زنان خردمند و منصف و بسیار ستوده شده شاهنامه است .

حالا اینجا در مورد همای پیچیدگی های زیادی هست و حرف و سخن های زیاد اما ظاهرا بهمن هم بعدها اسم دخترشو همای می ذاره و اسم زنش هم همای بوده ( حالا بعضی ها می گن بهمن با دخترش ازدواج کرده و بعضی هم می گن با خاله اش ) اسم بچه همای و بهمن دارابه که با ناهید دختر پادشاه مقدونیه ازدواج می کنه اما چون بوی دهن ناهید بده اونا در حالیکه بارداره به قصر پدرش پس می فرسته فرزند آنها اسکندر نام می گیره . حالا داراب خودش فرزند دیگه ای به نام دارا داره که بعد اون شاه میشه و همسرش دلارا نام داره دختر اونها روشنکه که همسر اسکندر می شه . که اینجا یک کم سردرگمی پیدا میشه نکنه این ناهید و کتایون یکی اند داستان ها در هم پیچیده و اشتباه شده و ....در هر صورت اسکندر عموی روشنک بوده چه زشت!!!!

ناهید :  دختر قیصر روم و زن داراب شاه. که در موردش توضیح دادم . ناهید جایگاه بالایی نزد اسکندر داشته و خودش هم مادر این نظامی هوشمند و همین طور شاگرد بزرگ ارسطو محسوب می شه .

همای چهرزاد : دختر بهمن و مادر دارا که گفتم حرف و حدیث در موردش زیاده و بعضی هم می گن اسم اصلیش چهرزاد بوده و برخی هم می گن مادرش چهرزاد بوده که به نام سمیرامیس یا شیمران یا شهرآزاد نیز نوشته می شه . پسر بزرگ بهمن ساسان نام داره که حالا یا از ازدواج پدر با خواهرش و یا از اینکه پدر بچه کوچک تر را شاه می کنه ناراحت می شه و بعد سلسله ساسانیان را از او داریم . تا داراب فرزند همای بزرگ بشه خود هما به جای اون سلطنت می کنه . اون خیلی از مظلومان طرفداری می کنه و آبادانی می کنه ولی بچه اش را به آب می اندازه و شایعه می کنه که مرده و خانواده ای او را بزرگ می کنند تا سال ها بعد که روم قراره به ایران حمله کنه و بعد همای فرزند خودش را توی سپاه می شناسه  ( زنی که این مدت داراب را بزرگ می کنه زهره نام داشته ) من که اصلا از این همای خوشم نمی یاد .

رو شنک و دلارا : داستان اینها را هم گفتم دلار همسر دارا و مادر روشنکه. و باید بگیم روشنک تا اخر عمر برای اسکندر عزیز بوده .

دختر کید هندی : دختر پادشاه هند و همسر اسکندر . پدرش او را به همسری اسکندر می ده تا جلوی جنگ را بگیره و نقش دیگه ای هم نداره .

زنان رزمنده شهر هروم  : زنانی رزمنده و با حجاب که از شهر خود پاسداری می کنند .

گلنار : کنیزی زیبا در کاخ اردوان اشکانیست که زمانی که اردشیر پسر بابک ساسانی مهمان قصر است به بالین او می رود و اظهار عشق و دلدادگی می کند و به همسری او در می آید . بعد از مرگ بابک ، اردوان می خواهد پسر خود را به جای او به تخت بنشاند ولی اردشیر و گلنار فرار می کند و بعد اردوان را شکست می ده .

دختر هفتواد : شهری بوده که دختران توش نخ ریسی می کردند دختر هفت واد روزی کرمی توی دوکش می ذاره و به شوق اون سرعتش را مرتب زیاد می کنه و این کرم به حدی بزرگ میشه که اندازه یک فیل می شه و بعد البته اردشیر حمله می کنه و اونا را نابود می کنه .

دختر اردوان : بعد از شکست اردوان ، اردشیر دختر او را به همسری می گیره و اون سعی می کنه اردشیر را مسموم کنه و دستور قتلش را می دهند اما چون فرزندی داشته موبد نمی کشه و پنهاش می ده این فرزند شاپور نام داره و بعدها اردشیر خیلی پشیمانه و می گه کاش پسری داشتم که موبد واقعیت را آشکار می کنه . البته توی برخی از داستان های تاریخی واقعه به این صورته که اردشیر فوت می کنه و بعد اصلا شاپور به دنیا می یاد .

کنیز نگهبان شاپور : شاپور به دست پاشده روم اسیر میشه و اون را توی پوست حیوان می کنه و کنیزی را مسئول مراقبت از وی ولی بعدها که کنیز می فهمه جنگ شده و چه قدر ایران اوضاع بدی داره چون نسب ایرانی داره شاپور را آزاد می کنه و بعدها شاپور او را دل افروز می نامد .

دختر مهرک نوشزاد : دختری زیبا که وقتی شاپور داره رد می شه تصمیم می گیره به اسب اون اب بده خیلی قوی هست شاپور می فهمه دختر دشمن پدرش هست اما با او ازدواج می کنه .

قیدافه : بسیار مهربان و باهوش پادشاه آندلس . اسکندر می خواد ازش خراج بگیره اما قیدافه با هوش خود مانع از کار می شود.

نوشه و مالکه : نوشه زن طائره و مالکه دختر انهاست که همسر شاپور می شود . نوشه زنی ایرانی است که به اسارت اعراب می رود و بنابرین مالکه همواره کینه پدر را دارد به محض نزدیک شدن سپاه شاپور کمک می کند تا آنها وارد قلعه پدرش شوند و بعد همسر شاپور می شود.

چهار دختر مرد آسیابان : بهرام آنها را می بینه و با هر 4 تا ازدواج می کنه . در حقیقت بهرام عاشق عیش و عشرت و رابطه با زنان بوده و براش فرق نمی کرده و تکی و گروهی ازدواج می کرده .

ماه آفرید ، فرانک و شنبلید : سه دختر برزین دهقان که بهرام با این سه هم ازدواج می کنه .

زن مرد دهقان : وقتی بهرام به صورت ناشناس مهمان اوست با تدبیر زیاد از کم و کاستی ها می گوید و بهرام او و شوهرش را رئیس ده می کند .

آرزو : دختر زیبای ماهیار گوهر فروش و زن بهرام.

آزاده : کنیز دیگری که همسر بهرام می شه روزی باهاش به شکار می ره و دلش برای آهو می سوزه و برای همین شوهر از روی اسب پرتش می کنه !

سپینود : دختر شنگل شاه هند و همسر بهرام شاه. البته وقتی همسر شاه میشه فکر می کنند سرداری ایرانیه و بعد بهرام فرار می کنه همراه سپینود و مقام خودشو آشکار می کنه و بعدها پدر هند را به سپینود و بهرام می بخشه .

زن تاجدار : زنی قدرتمند و فرمانروا که بهرام چوبینه سرلشگر هرمز شاه وارد سرزمینش شده و بهرام را به جنگ با هرمز تحریک می کنه گردیه خواهر بهرام اون را نهی می کنه .

دختر خاقان : پدر برای اینکه از دست انوشیروان در امان باشه وعده وصل دخترش را می ده اما سعی می کنه اونو مخفی کنه و دختر دیگه ای بهش بده ولی مهران فرستاده انوشیروان دختر اصلی را می شناسه و بعد هرمز فرزند آنهاست .

مادر گو و طلحند : همسر پادشاه هند وقتی فوت می کند همسر برادرش می شه اما برادر هم فوت می کنه و او از هر شاه 2 پسر دارد. بعدها پسرهاش با هم اختلاف پیدا می کنند و طلحند کشته میشه و مادر با بازی شطرنج آرام می گیره.

گردیه : خواهر بهرام چوبینه که صحبتش را کردیم . بهرام با خسرو پرویز پسر هرمز درگیر می شه بعد کشته شدن برادرش با وجود غم بسیار از نزد خاقان فرار می کنه و خام اون نمیشه و با گستهم سردار ایرانی ازدواج می کنه اما بعد زنی به نام گردوی براش پیغام می یاره خسرو پرویز خواهان پیوند با او هست پس گردیه همسرش را می کشه و به سمت خسرو می ره. شیرین سعی می کنه خسرو را منصرف کنه اما خسرو با او ازدواج می کنه و فرمانروایی ری را بهش می ده .

زن بهرام چوبینه : زن بهرام سیاوشان از سرداران بهرام چوبینه است ولی عاشق بهرام چوبینه است و چون از قصد شوهرش در کشتن اون آگاه میشه به بهرام چوبینه خبر میده . و البته گفته می شه خواهرزاده بهرام چوبینه هم بوده .

دختر خاقان : دختر خاقان گرفتار شیر میشه و خاقان از بهرام چوبینه کمک می خواد و اونو به همسری بهرام می ده .

زن انوشیروان : زن بسیار خردمندی است که مسیحی است و پسرش نوشزاد دین او را انتخاب می کنه و رابطه اش با پدرش تیره می شه بعد مرگ پدر فتنه انگیزی می کنه و به دست رام برزین کشته می شه .

مادر کسری : قباد کم سن و سال بوده که شاه میشه و سوفرای کمک حالش هست اما بعد قباد بهش حسد می کنه و اون را می کشه ولی مردم ایران قیام می کنند قباد را برکنار می کنند و برادرش سرکار می یاد و زرمهر پسر سوفرای مامور نگهداری قباد می شه هر چند اونو فراری میده و بعد توی این فرار قباد عاشق دختر یک دهقان میشه و باهاش ازدواج می کنه پسر اونا کسری نام می گیره و بعدها قباد دوباره لشکرکشی می کنه و پادشاه میشه .

مریم : دختر قیصر روم که همسر خسرو پرویز بود. اسم فرزند آنها شیروی یا قباد هست . شیرین به مریم حسادت می کرده و بعد با زهر اون را می کشه و قباد هم سرانجام سبب زندانی و کشته شدنپدر می شود.

شیرین : زن خسرو پرویز که در ابتدا معشوقه او و مسیحی بوده. قباد بعد از مرگ خسرو پرویز از شیرین می خواد همسرش بشه شیرین در ظاهر قبول می کنه اما می گه باید برای آخرین بار او را ببینم و وقتی به کنار اون می ره زهر می خوره و می میره . قباد هم بعدها مسموم میشه و می میره.

پوران دخت : دختر خسرو پرویز که شاه میشه و وعده های خوب زیادی می ده اما قبل از عمل در اثر بیماری فوت می کنه .

آزرمیدخت : دختر دیگه خسرو پرویز که بعد خواهرش شاه میشه اما اونم زود در اثر بیماری فوت می کنه .

زن جادوگر : به صورت کلی تعدادی زن جادوگر و بدنهاد در شاهنامه داریم تعدادی نقش فرعی دیگه هم کنیزان و دایه ها هستند.

کتابی درباره زنان شاهنامه که دید خیلی خوبی به من داد چون من خودم اصلا نمی دونستم شاهنامه تا زمان ساسانی و خسرو پرویز هم ادامه داره و داستان بیژن و منیژه و شیرین و خسرو هم توی شاهنامه است . قشنگه و کتاب ارزشمندیه من خیلی دوسش داشتم قبلا خوندمش اماچون بحث داستان های شاهنامه بود گفتم راجه بهش صحبت بشه .


برچسب‌ها: زهرا مهذب, انتشارات قبله معرفی کتاب...
ما را در سایت معرفی کتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bestbooksa بازدید : 187 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 3:03